گویند در روزگاران گذشته در سرزمین فارس پادشاه زاده‌ای بود که وقتی پادشاهی به او رسید، تصمیم گرفت به سرزمین‌های خود مسافرت کند تا به وضعیت آن سرزمین‌ها سر و سامانی دهد. در زمان حرکت، به استاد خود گفت: به من پندی بده که در این جهان با آسودگی زندگی کنم و عاقبتِ‌ من نیز خوشبختی باشد. استاد به او گفت: هیچ‌گاه خود را از اندیشه جهان آخرت خالی مکن و هنگامی که خوبی به تو می‌رسد، سپاس‌گزاری کن و به اموال دنیا دل نبند و برای آنچه از دست می‌رود، افسوس مخور و بترس از اینکه دست به کارهای حرام بزنی و سخنی که در آن سودی برای تو ندارد، ولی برای دیگری زیان دارد، به زبان نیاور و اگر سختی به تو رسید، صبر کن و قانع باش!